علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

هندونه خوردن اونم با چه اشتهایی

این عکس کاملا طبیعی هستش و من که عاشق اینطور سوژه هایی هستم شروع کردم به عکس گرفتن، عاشق هندونه ای واگه توی یخچال ما پیدا نکنی میری سراغ یخچال دادایی واگه اونجا پیدا نکنی میری سراغ جدو و از ایشون میخوای که برن و برات بخرن،ایشونم با زبون روزه با اشتیاق میره وبرات میوه وهندونه میخرن دستشون درد نکنه . ...
18 مرداد 1392

به به چشمم روشن در حیاطو هم که باز میکنی

این کارت از همه ترسناک تره فدات اون قدت بشـــــــــــــــم، دست به در حیاط هم میرسه روز اول تعجبکردم چندبار ازت خواستم اینکارو انجام بدی و من برای این کارت کلی قربون صدقت رفتم ووووو  ٩ مرداد ماه سال ٩٢ فدات بشم با این شلوار کردیت ...
18 مرداد 1392

احیا گرفتن امپراطور92

سلام عزیز دل مامان شبای احیا نمیدونم چت شده بود اصلا نمی خوابیدی و وقتی می دیدی بابایی قران دستش گرفته میگفتی:مامان منم دعااا وتا ی کتاب مث قران بهت نمیدادم ول کن نبودی باورم نمیشد قرانو برات گذاشتم روی رحل و تو هم زل میزدی به نوشته های کتاب،شاید توهم متوجه تلخی اون شبا شده بود تلخیشون از این بابت که ما امام اول خودمون رو توی این شبا از دست داده بودیم،نمیدونم تا چه حد دلت برای غربت علی سوخته بود اصلا توی این سن درک میکردی یانه ولی همه ی بچه ها پاکن مگه میشه حس نکنن،عزیز دلم متاسفانه خیلیا اعتقادات خودشون از دست دادن ایمان کمرنگ شده برای بابا مامان دعا کن،دعا کن که بتونن راه درستو پیدا کنن ،نگران آینده ی تو نیستم چون میدونم یکی هست که محکم پ...
18 مرداد 1392

خریدن فوتبال دستی

ی شب که رفته بودیم خونه ی عمو عبدالله کلی شیطونی کردی وتنها چیزی که باعث شد آروم بشی بازی با فوتبال دستی بود حتی وقتی میخواستیم بریم هنوز مشغول بازی بودی وقتی اومدیم خونه واسه بابا تعریف کردم چون با جدو و دادایی رفته بودیم و بابا کارداشت ونتونسته بود بیاد باباهم گفت:فردا میرم یکی براش بخرم فکرکردم داره شوخی میکنه و بهش گفتم به بچه همین طوری قول نده گفت:نه جدی میگم براش میخرم و روز بعد رفت وبرات ی فوتبال دستی خرید ،٢٥ تومن شد. ٩٢.٤.٢٧ ...
18 مرداد 1392

وااااای علی مرتضی بالاخره یاد گرفتی...

سلام فدات شم از چیزی که میترسیدم ی روزی یاد بگیری ،یادگرفتی واون بالا رفتن از اوپنه واونم به این شیوه ... برای اولین بار این کار خارق العاده که خیلی هم ازش احساس رضایت میکردی رو درتاریخ ٧ تیر ٩٢ انجام دادی وقتی هم فهمیدی دارم ازت عکس میگیرم اینطوری ژست گرفتی وااااااا مامان این چه فیگوریه البته ی خوبی که داری اینه که تا کسی رو نبینی رفته روی اوپن هوس بالا رفتن به کلت نمیزنه...فدای این عقلوشعورت که میدونی وقتی میگم خطرناکه یعنی چی   ...
18 مرداد 1392

وقتی بخوای یه کاری کنی...

وقتی بخوای ی کاری کنی دست به هرچیزی میزنی تا کارت رو انجام بدی،یادته عزیزم گفتم وقتی دست به جایی نمیرسه اوایل که بیخیال میشدی بعد بالشت میزاشتی بعد که همین کاری که الان عکسشو برات میزارمو انجام میدادی و وقتی برات صندلی گرفتم با اون پاهای گردت میرفتی بالای صندلی وکار خودتو انجام میدادی وماشالله الان دیگه قدت بلند شده و دست به همه جا میرسه. ببین وروجک مامان اینجا داری با پشه کش میزنی روی پریز برق تا چراغ توی حیاطو  روشن کنی. ٢٠ خرداد ٩٢ ...
17 مرداد 1392

شیطونی های علی مرتضی

ی روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری با عمه خدیجه رفتیم دره شهر خونه ی خودشون ،جای بابا خالی بود ولی خوب با عمه ودختراش خوش گذشت ٢٦ خرداد بابایی اومد دنبالمون و بعد ظهرش رفتیم سراب که نزدیک کوه بود باعمه ودختراش وشوهرش کلی گفتیمو خندیدیم خیلی خوش گذشت جاش که عالی بود منو بابا بهترین عکس دونفریمونو کنار آب گرفتیم خیلی قشنگ شده بود میخوام بزرگش کنم وازهمه مهمتر عکسا وشیطونیات. اینجا زیر پات آبه ولی انگار زیاد معلوم نیست ...
17 مرداد 1392

راهپیمایی روز قدس

سلام عزیز دلم متاسفانه این روزای آخررمضان حالم زیاد خوب نیست وامروز با اینکه از دیشب منتظره صبح بودم ولی صبح حالم خوب نبود ونتونستم برم وتو هم که ماشالله ساعت 1 ظهر بیدار میشی ومن خیلی دوست داشتم که اگه میرفتم توهم بامنو بابا باشی. سرنماز بودم که شنیدم تو داری ی چیزی میگی وقتی نمازم تموم شد گفتم:علی مرتضی میگی ؟وتو بازم تکرار کردی مر مر آمیکا(مرگ برآمریکا)خیلی خوشحال شدم که اینو از زبونت میشنیدم،بعد که همین جمله رو برای جدو و دادایی تکرار کردی اونا هم خیلی خوشحال شدن ودادا گفت من بهش گفتم که بگه واینکه شنید از تلویزیون صدای مرگ بر امریکا داره پخش میشه وتوهم تکرار کردی.فکر نمیکنم هیچ وقت رابطه ی ایران با اسرائیل و آمریکا درست بشه چرا که ...
11 مرداد 1392